وبلاگ روستای طاقچه داش

Daş Tarafah Daş kəndidir

وبلاگ روستای طاقچه داش

Daş Tarafah Daş kəndidir

وبلاگ روستای طاقچه داش

دوشیر منیم اورگیمین بندینه
هم شعر یازام همی گدم کندیمه

طاقچه داش دان دانیشام ، یاد الی یم ملتی
دمی یلر گتمه مگیم علتی

گدم چاتام طاقچه داشون اورک آچان داغینا
یکه چیمن اونا بره یولونا

بیر باش ویرام طاقچه داشون دره تپه داغینا
جان و دیلدن بیر اوپیش تورپاغینا

اوشاقلیقم خاطرسی دوشه منیم یادیما
طاقچه داشون ایسی دگه روحوما

یادا دوشه اویناماغیم گزمگیم
لوپورت داشون داشلارینی دوزمگیم

طاقچه داشون قاتیق سوتی کره سی
یاد دان چیخماز پندیر چورک تزسی

کند اوشاقی وطن اونون جانی دیر
کنده گلمگ بیر اجزای قانی دیر

مالک ده اولدون کندی ِ یاد دان چیخارتما
یادوندا قالسون کندی هش نیه ساتما

آخرین نظرات
نویسندگان

۳۴ مطلب توسط «ایرج کوهی طاقچه داش» ثبت شده است

۲۷
مرداد

کوراوغلی(کوراوغلو)

کوراوغلو فرزند پدری به نام «علی کیشی» است که الیخچی (اسب بانی) خانی را بر عهده دارد که توسط همان خان (حسن پاشا) کور شده و با کور شدنش، فرزندش روشن به کوراوغلو (پسر مرد کور) لقب یافته و حماسه و داستان نیز از همینجا شروع می شود

از جمله افسانه های کهن و بسیار قدیمی آذری زبانان می توان به داستان کور اوغلو اشاره کرد


کوراوغلو (به ترکی آذربایجانی: Koroğlu) قهرمان حماسی مشترک میان مردمان آذربایجانی و ترکمن‌ها است.
باعث این قیام مهتری سالخورده به نام علی ملقب به علی کیشی است. وی پسری موسوم به روشن (کوراوغلو) دارد و خود، مهتر خان بزرگ و حشم‌داری است به نام حسن خان. روایت کوراوغلی در جغرافیای وسیعی از قفقاز، ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و برخی نقاط دیگر گسترده‌است. در این جغرافیای وسیع، روایت کوراوغلی در قالب نمونه‌های آذربایجانی، قفقازی، آناتولی، ارمنی، گرجی، ازبکی، ترکمنی، خراسانی، قشقایی و حتی توبولها یا گروههای تاتار در سیبری سروده شده‌است.
وجه تسمیهٔ کوراوغلو
حسن خان بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می‌کند، دستور می‌دهد چشمان علی کیشی مهتر خود را درآورند و وی را کور کنند. پس از این واقعهٔ تلخ، روشن پسر علی کیشی لقب کوراوغلو به خود می‌گیرد. کوراوغلو به ترکی یعنی کورزاده یا پسر مرد کور. برخی دیگر وجه تسمیهٔ آن را به گووراوغلو یعنی زادهٔ پهلوان جنگجو می‌دانند. همچنانکه کوراوغلی در زبان ترکمنی، گوراوغلو تلفظ می‌شود.
سرآغاز قیام

علی کیشی پس از کور شدن به دست اربابش با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه‌ای و دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می‌گریزد و پس از عبور از سرزمین‌های بسیار، سرانجام در چملی ئل (به معنی گردنهٔ مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و سخت‌گذر با راههای پیچا پیچ، مسکن می‌گزیند (هم اکنون در ترکمن صحرا دو منطقه به این نام وجود دارند؛ یکی در اطراف نیل کوه و دیگری در کنار روستای صوفیان). روشن، کره اسب‌ها را با جادو و مانند پدر خویش در تاریکی پرورش می‌دهد و در قوشابولاق (به معنی دو چشمه) در شبی معین آب تنی می‌کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می‌شود و علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده‌است، شمشیری برای پسر خود سفارش می‌دهد و بعد از اینکه همهٔ سفارشها و وصایایش را می‌گذارد، می‌میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می‌سپارد و به‌تدریج آوازهٔ هنرش از کوهستانها می‌گذرد و در روستاها و شهرها به گوش همگان می‌رسد.
دو کره اسب، همان اسبهای بادپای مشهور او می‌شوند، با نامهای قیرآت و دورات
عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می‌پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی‌بئل می‌پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می‌شود. کوراوغلو و یارانش در مقابل ظلم ظالمان و پاشاها و خان‌ها می‌ایستند و از حق مردم مظلوم حمایت می‌کنند.
سرانجام کوراوغلو پس از کشمکشهای فراوان موفق می‌شود حسن خان را به چنلی بئل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند. ولی هدف او تنها گرفتن انتقام پدر خویش نبود. او حامی تمام مظلومان بود و به مبارزه خود در این راه ادامه داد.

داستان پهلوانی های کوراوغلو در آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان بسیار مشهور است. این داستانها از وقایع زمان شاه عباس و وضع اجتماعی این دوره سرچشمه می گیرد.
قرن ۱۷ میلادی، دوران شکفتگی آفرینش هنری عوام مخصوصاً شعر عاشقی (عاشیق شعری) در زبان آذری است. وقایع سیاسی اواسط قرن ۱۶، علاقه و اشتیاق زیاد و زمینkorogliه ی آماده یی برای خلق آثار فولکلوریک در زبان آذری ایجاد کرد.

شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. این مبارزات به شورش ها و قیام هایی که در گوشه و کنار آذربایجان در می گرفت نیرو می داد. و لاجرم مالیاتها سنگین تر می شد و ظلم خوانین کمر مردم را می شکست…
وقایع تازه، برای عاشق ها که ساز و سخن خود را در بیان آرزوها و خواستهای مردم به خدمت می گمارند «ماده ی خام» تازه ای شد.
«عاشق» نوازنده و خواننده ی دوره گردی است که با ساز خود در عروسی ها و مجالس جشن روستاییان و قهوه خانه ها همراه دف و سرنا می زند و می خواند و داستانهای عاشقانه و رزمی و فولکلوریک می سراید. عاشق ها شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم خود درست می کنند.
علی جان موجی شاعر همین عصر شدت ناامیدی و اضطراب خود را چنین بیان می کند:
گئتمک گرک بیرئوز گه دیاره بوملکدن
کیم گون به گون زیاده گلیر ماجرا سسی
«موجی» خدادن ایسته. بوبحر ایچره بیرنجات
گردابه دوشسه کشتی نئلر ناخداسسی؟

ترجمه:
از این ملک باید به دیاری دیگر رخت سفر بست که غوغا و ماجرا روز به روز افزون می شود. موجی، در این بحر از خدا نجات طلب کن. که اگر کشتی به گرداب افتد، از ناله ی ناخدا چه کاری برمی آید؟
در دوران جنگهای خونین ایران و عثمانی به سال ۱۶۲۹ شورش همبسته ی فقیران شهری و دهقانان در طالش روی داد که شاه عباس و خانهای دست نشانده اش را سخت مضطرب کرد. شورشیان مال التجاره ی شاه عباس و خانها، و مالیات جمع آوری شده و هر چه را که به نحوی مربوط به حکومت می شد به غارت بردند و میان فقیران تقسیم کردند. حاکم طالش ساری خان به کمک خوانین دیگر، شورش آن نواحی را سرکوب کرد.
در قاراباغ مردی به نام میخلی بابا دهقانان آذربایجانی و ارمنی را گرد خود جمع کرد و به مبارزه با خانخانی و خرافات مذهبی پرداخت. وی با یاران خود در یکایک روستاها می گشت و تبلیغ می کرد و روستاییان به امید نجات از زیر بار سنگین مالیاتها و ظلم خوانین و به قصد دگرگون کردن وضع اجتماعی، به گرد او جمع می شدند.
نهضت میخلی بابا آهسته آهسته قوت گرفت و آشکار شد و در سراسر قاراباغ و ارمنستان و نواحی اطراف ریشه گسترد و تبلیغ نهانی او بناگاه به شورشی مسلحانه مبدل شد.
در جنوب غربی آذربایجان اوضاع درهم تر از این بود. قیام جلالی لر (جلالیان) سراسر این نواحی را فرا گرفته بود. طرف این قیام، که بیش از سی سال دوام یافت، از یک سو سلاطین عثمانی بود و از یک سو شاه عباس و در مجموع، خان ها و پاشاها و فئودال ها و حکام دست نشانده ی حکومت مرکزی بود.
در گیرودار همین رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود که آفرینش های هنری نیز گل کرد و به شکفتگی رسید و سیماهای حماسی آذربایجان از ساز و سوز عاشق ها بر پایه ی قهرمانان واقعی و حوادث اجتماعی بنیان نهاده شد و نیز همچنان که همیشه و در همه جا معمول بوده است قهرمانان ادوار گذشته نیز با چهره های آشنای خود در جامه های نو بازگشتند و با قهرمانان زمان درآمیختند.
سیمای تابناک و رزمنده و انسانی کوراوغلو از اینچنین امتزاجی بود که به وجود آمد.
داستان زندگی پرشور توفارقانلی عاشق عباس که شاه عباس عروسش را از حجله می رباید و او تک و تنها برای رهاندن زنش پای پیاده به اصفهان می رود، در حقیقت تمثیلی از مبارزه ی آشکار و نهان میان آذریان و شاه عباس است. شاه عباس قطب خان خانی عصر و نماینده ی قدرت، و عاشق، تمثیل خلق سازنده ای است که می خواهد به آزادگی زندگی کند.
ناگفته نماند که سیمای شاه عباس در فولکلور آذربایجان به دو گونه ی مغایر تصویر می شود. یکی بر اینگونه که گفته شد، و دیگری به گونه ی درویشی مهربان و گشاده دست که شب ها به یاری گرسنگان و بیوه زنان و دردمندان می شتابد. در ظاهر، سیمای اخیر زاده ی تبلیغات شدید دستگاه حکومتی و پاره ای اقدامات متظاهرانه ی چشمگیر و عوام فریبانه است که نگذاشته مردم ظاهربین و قانع، ماهیت دستگاه حاکمه را دریابند.
به هر حال، پس از این مقدمه، اکنون می پردازیم به نامدار داستان کوراوغلو:
داستان کوراوغلو و آنچه در آن بیان می شود تمثیل حماسی و زیبایی از مبارزات طولانی مردم با دشمنان داخلی و خارجی خویش، از قیام جلالی لر و دیگر عصیانهای زمان در دو کلمه: قیام کوراوغلو و دسته اش، قیام بر ضد فئودالیسم و شیوه ی ارباب و رعیتی است. در عصر اختراع اسلحه ی آتشین در نقطه ای از آسیا، که با ورود اسلحه ی گرم به ایران پایان می یابد.

korogluنهال قیام به وسیله ی مهتری سالخورده علی کیشی نام، کاشته می شود که پسری دارد موسوم به روشن (کوراوغلوی سالهای بعد) و خود، مهتر خان بزرگ و حشم داری است به نام حسن خان. وی بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می کند دستور می دهد چشمان علی کیشی را درآورند. علی کیشی با دو کره اسب که آن ها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه یی دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می گریزد و پس از عبور از سرزمین های بسیار سرانجام در چنلی بئل (کمره ی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچا پیچ، مسکن می گزیند. روشن کره اسب ها را به دستور جادومانند پدر خویش در تاریکی پرورش می دهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی می کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می شود و … علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسر خود سفارش می دهد و بعد از اینکه همه ی سفارش ها و وصایایش را می گذارد، می میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می کند و به تدریج آوازه ی هنرش از کوهستانها می گذرد و در روستاها و شهرها به گوش می رسد. در این هنگام او به کوراوغلو (کورزاد) شهرت یافته است.
دو کره اسب، همان اسب های بادپای مشهور او می شوند، به نام های قیرآت و دورآت.
کوراوغلو سرانجام موفق می شود حسن خان را به چنلی بل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند. عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی بئل می پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می شود.
آنچه در داستان مطرح شده است به خوبی نشان می دهد که داستان کوراوغلو به راستی بر اساس وقایع اجتماعی و سیاسی زمان و مخصوصاً با الهام از قیام جلالی لر خلق شده است، نام های شهرها و روستاها و رودخانه ها و کوهستانها که در داستان آمده، هر یک به نحوی مربوط به سرزمین و شورش جلالی لر است. بعلاوه بعضی از بندهای («قول» در اصل) داستان مثلا سفر توقات و سفر ارزنجان، شباهت بسیاری دارد به حوادث و خاطراتی که در کتابهای تاریخ ضبط شده و در اینجا صورت هنری خاصی یافته است. از طرف دیگر نام ها و القاب آدم های داستان به نام و القاب جلالی لر بسیار نزدیک است.
مورخ ارمنی مشهور تبریزلی آراکل (۱۶۷۰- ۱۶۰۲) در کتاب مشهور خود واغارشاپاد تاریخی در صفحه ی ۸۶ جوانانی را که به سرکردگی کوراوغلو نامی قیام کرده بودند چنین نام می برد: «کوراوغلو… این همان کوراوغلو است که در حال حاضرعاشق ها ترانه های بی حد و حساب او را می خوانند… گیزیر اوغلو مصطفا بگ که با هزار نفر دیگر قیام کرده بود… و این همان است که در داستان کوراوغلو دوست اوست و نامش زیاد برده می شود. اینها همگی جلالی لر بودند که بر ضد حکومت قیام کرده بودند.»
اما کوراوغلو تنها تمثیل قهرمانان و قیامیان عصر خود نیست. وی خصوصیتها و پهلوانی های بابکیان را هم که در قرن نهم به استیلای عرب سر خم نکردند، در خود جمع دارد. ما به خوبی سیمای مبارز و عصیانگر بابک و جاویدان را هم که پیش از بابک به کوه زده بود در چهره ی مردانه ی کوراوغلو می شناسیم

آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش می گیرد و با خود به چنلی بل می آورد و سردسته ی پهلوانان می کند، ما به یاد جاویدان می افتیم که بابک را از مادرش گرفت و به کوهستان برد و او را سردسته ی قیامیان کرد.
کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسن خان درآورده و جاویدان نیز مادری دارد که چشمانش را درآورده اند. احتمال دارد که بابک، مدت های مدید برای فرار از چنگ مأموران خلیفه به نام ها و القاب مختلف می زیسته و یا به چند نام میان خلق شهرت می داشته و بعدها نیز نامش با نام کوراوغلو در هم شده سرگذشت خود او با وی درآمیخته.
داستانهای دده قورقود که داستانهای فولکلوریک و حماسی قدیمی تری هستند، در آفرینش داستانهای کوراوغلو بی تأثیر نیست. آوردن وجوه شباهت این دو فعلا ضرور نیست.
قیام کوراوغلو نه به خاطر غارت و چپاول محض است و نه به خاطر شهرت شخصی و جاه طلبی یا رسیدن به حکمرانی. او تنها به خاطر خلق و آزادی و پاس شرافت انسانی می جنگد، و افتخار می کند که پرورده ی کوهستانهای وطن خویش است. در جایی می گوید:
منی بینادان بسله دی
داغلار قوینوندا قوینوندا
تولک ترلانلار سسله دی
داغلار قوینوندا قوینوندا
*
دولاندا ایگیت یاشیما
یاغی چیخدی ساواشیما
دلیلر گلدی باشیما
داغلار قوینوندا قوینوندا
*
سفر ائیله دیم هر یانا
دئو لاری گتیردیم جانا
قیرآتیم گلدی جولانا
داغلار قوینوندا قوینوندا
ترجمه:
من از ابتدا در آغوش کوهستان پرورده شدم. شاهینها در آغوش کوهستان نامم را بر زبان راندند.
*
چون قدم به دوران جوانی گذاشتم، دشمن به مقابله ی من قد برافراشت. پهلوانان در آغوش کوهستان گرداگرد مرا فرا گرفتند.
*
به هر دیاری سفر کردم، دیوان را به تنگ آوردم. اسبم «قیرآت» در آغوش کوهستان به جولان درآمد.

کوراوغلو نیک می داند مبارزه ای که عدالت و خلق پشتیبانش باشند چه نیرویی دارد. او به هر طرف روی می آورد خود را غرق در محبت و احترام می بیند. همین است که در میدان جنگ بدو جرئت می بخشد که با اطمینان خوانین و اربابان را ندا دهد:
قیرآتی گتیردیم جولانا
وارسا ایگیدلرین میدانا گلسین!
گؤرسون دلیلرین ایندی گوجونو،
بویانسین اندامی آل قانا، گلسین
*
کوراوغلو اییلمز یاغی یا، یادا،
مردین اسگیک اولماز باشیندان قادا،
نعره لر چکرم من بو دو نیادا
گؤستررم محشری دوشمانا، گلسین!
ترجمه:
پاشا! اسبم «قیرآت» را به جولان درآوردم، اگر مرد میدانی داری گو پیش آید! اینک، بیاید و زور بازوی مردان بنگرد، و اندامش از خون گلگون شود.
*
کوراوغلو بر خصم و بیگانه سر خم نمی کند. مرد هرگز سر بی غوغا ندارد. نعره در جهان در می افکنم و برای دشمن محشری برپا می کنم. گو بیاید!
***
قدرت کوراوغلو همان قدرت توده های مردم است. قدرت لایزالی که منشأ همه ی قدرتهاست. بزرگترین خصوصیت کوراوغلو، تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است. می گوید:
ایگیت اولان هئچ آیریلماز ائلیندن
ترلان اولان سونا و ئرمز گؤلوندن،
یاغی آمان چکیر جومرد الیندن،
لش لشین اوستو نه قالایان منم.
ترجمه:
جوانمرد هرگز از ملت خویش جدا نمی شود. شاهین، امان نمی دهد تا از دریاچه ی او قویی به غارت برند. خصم از دست جوانمردان فریاد امان برمی دارد. منم آن کس که نعش بر نعش می انبارد.
*
او حتی برای یک لحظه فراموش نمی کند که برای چه می جنگد، کیست و چرا مبارزه می کند. همیشه در اندیشه ی آزادی خلق خویش است که چون بردگان زیر فشار خانها و دستگاه حکومتیان پشت خم کرده اند. می گوید:
قول دئیه رلر، قولون بوینون بورارلار،
قوللار قاباغیندا گئدن تیرم من!

ترجمه:
آنکه برده خوانده شده لاجرم گردن خود را خم می کند. من آن تیرم که پیشاپیش بردگان در حرکت است.
***
روابط اجتماعی چنلی بل روابطی عادلانه و به همگان است. آنچه از تاجران بزرگ و خانها به یغما برده می شود در اختیار همه قرار می گیرد. همه در بزم و رزم شرکت می کنند. کوراوغلو هیچ امتیازی بر دیگران ندارد جز این که همه او را به سرکردگی پذیرفته اند، به دلیل آنکه به صداقت و انسانیتش ایمان دارند.
حتی کوراوغلو به موقع خود برای پهلوانانش عروسی نیز به راه می اندازد. زن های چنلی بل معمولا دختران در پرده ی خان هایند که از زبان عاشق ها وصف پهلوانی و زیبایی اندام پهلوانان را می شنوند و عاشق می شوند و آنگاه به پهلوانان پیغام می فرستند که به دنبالشان آیند. این زنان، خود، در پهلوانی و جنگجویی دست کمی از مردان خویش ندارند.
نگار که به دلخواه از زندگی شاهانه خود دست کشیده و به چنلی بل آمده، تنها همسر کوراوغلو نیست – که همرزم و همفکر او نیز هست. نگار زیبایی و اندیشمندی را با هم دارد. پهلوانان از او حرف می شنوند و حساب می برند، و او چون مادری مهربان از حال هیچ کس غافل نیست و طرف مشورت همگان است.
بند بند حماسه ی کوراوغلو از آزادگی و مبارزه و دوستی و انسانیت و برابری سخن می راند. دریغا که فرصت بازگویی آن همه در این مختصر نیست. این را هم بگویم که داستان کوراوغلو، در عین حال از بهترین و قویترین نمونه های نظم و نثر آذری است و تاکنون ۱۷ بند (قول) «در آذری» از آن جمع آوری شده و به چاپ رسیده که در آذربایجان، در تراز پرفروشترین کتابهایی است که به زبان آذری طبع شده است.

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۱۴
تیر

تاکه چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است
ماه مهمانی تمام و مه نگارم رفته است
با گل این بوستان تازه انسی داشتم
گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است 
خدایا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده
آمین
(پیشاپیش عید برشما همشهریان وسروران گرامی مبارک)

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۲۰
ارديبهشت


واژۀ دنبلان از کجا آمده و به چه معناست؟

واژه دنبلان برگرفته از واژه دونبالان donbalan در زبان ترکی آذربایجانی، به معنی برآمده، متورم و برجسته است و به زمینی اشاره می­کند که هنگام خارج شدن دنبلان، حالت برآمده و پف کرده پیدا می­کند.

این قارچ را در هرمزگان به نام آغر، در تهران، دنبلان کوهی و در فارس به نام دنبل میشناسند و در کتب طب سنتی از آن با عنوان «نبات الرعد» یاد شده است.

 :

ماهیت دنبلان چیست؟

دنبلان در واقع نوعی ساختمان باردهی یک قارچ زیرزمینی است که ممکن است به رنگ­های قرمز تیره، خاکستری، سفید، بنفش و سیاه دیده شود. دنبلان حالت غده ای دارد و توپر و شبیه به سیب زمینی است و اندازه آن از یک فندق تا اندازه یک پرتقال یا کمی بزرگتر متغیر است .

دنبلان را کی، کجا و چگونه می توان یافت؟

دنبلان در سالهای پرباران معمولاً بعد از آغاز بارندگیهای بهاره از نیمههای اسفند تا اواخر فروردین ماه و در عمق ۵ تا 30 سانتی متری خاک های مرطوب آهکی و سبک دامنه کوهستان ها و کوه های شنی یافت می­شود. قارچ دونبالان همزیست ریشه گیاهان است بنابراین در خاک بدون گیاه دنبال آن نگردید، دنبلان­ ها را می توان در مجاورت ریشه گیاهان یافت. دنبلان را در زمین های بکر غیر زراعی و در بخش هایی از خاک که برآمده و ترک خورده است، می توان یافت .

:

دنبلان در چه مناطقی از ایران یافت می شود؟

دونبالان به حالت طبیعی در بسیاری از مناطق معتدل دیده می‌شوند. زادگاه اولیه و محل رویش دنبلان کشورهای افغانستان و هندوستان و در ایران مناطق کوهستان های نواحی شمال غرب کشور است. در آذربایجان، کوه های ماکو، چالدران، پلدشت، چایپاره، مرند، جلفا، منطقه ارسباران، و بخش یامچی، خوی، میانه، دشت مغان، استان زنجان شهرستان طارم و خدابنده، در شهرهای مرکزی و جنوبی کشور استانهای فارس، منطقه زردکوه چهارمحال و بختیاری، یاسوج، هرمزگان، شهرستان دامغان، استان سمنان  همدان، استان سیستان و بلوچستان، لرستان، کرمانشاه و تهران، مناطق شمالی ایران به ویژه استان گلستان منطقه ترکمن صحرا شهرستان­های گنبد، کندوان، دو هزار، شهسوار استان گیلان شهر لوشان، تپه های گلفرج و مارازا و طالب گلی،استان خراسان شمالی شهرستان سراوان و حتی جزیره کیش می روید.

قارچ دنبلان از محصولات اقتصادی یامچی که  دارای مرغوبیت بالایی هستند و بسیاری از اهالی شهر یامچی در خرید و فروش دونبالان حتی در بازارهای جهانی نیز نقش دارند، از همین رو نیروهای انتظامی و ارگان‌های دولتی یامچی پیدا کردن دونبالان را توسط افراد غیربومی در فصل دونبالان را ممنوع کرده‌اند.

 قارچ دنبلان دربخش ارشق

دنبلان گونه قارچ خوراکی با ارزش و البته نسبتا گرانقیمتی است که به صورت خود رو در دامنه کوهستان ها و کوه های شنی رشد می کند که شناسایی و جمع آوری آن در زیر خاک نیازمند تجربه و خبرگی خاصی است.

این قارچ بیشتر در بخش ارشق و روستاههای دمقلی-حسنلو-جبارلو و اطراف سد سبلان می روید که مهمترین منطقه رویش آن در روستای دمقلی کوهپایه ها و دشت هاست.تشخیص این قارچ در زیر زمین کار نسبتا سختی است که از برآمدگی و یا شکاف های سطحی خاک می توان وجود آن در زیر زمین پی برد.تولید این نوع قارچ از طریق هاگ بوده، ریشه و ساقه ندارد و اهل فن و آشنا و کارشناسان میزان برداشت آن را متفاوت می دانند و می گویند معمولا بیش از ۱۵۰ گیلوگرم در هکتار برداشت می شود.معمولا افرادی که در جمع آوری دنبلان مهارت دارند از بامدادان تا ظهر به دامنه کوه ها رفته و روزانه به میزان ۷ الی ۱۵ کیلو گرم جمع آوری می کنند، برداشت کم و محدود باعث می شود که قیمت آن زیاد و بیش تر باشد.در روزهای معمولی خصوصا تعطیلات آخر هفته مردمی که آگاهی و اطلاع از پیدا کردن دنبلان دارند به صورت گروهی یا خانوادگی به دامنه کوه ها رفته ضمن استفاده از آب و هوا و طبیعت کوهستانی که به نوعی ورزش و فعالیت فیزیکی محسوب می شود به جمع آوری آن می پردازند.امسال بخاطر بارش ههای خوب رویش دنبلان افزایش یافته که این افزایش رویش موجب شده بیشتر خانواده ههابا جمع اوری وفروش این قارچ برای خود درامد زایی کرده اند. همچنین از شهرهای دیگر نیز جهت جمع اوری این قارچ در سطح روستاههای بخش ارشق حضور یافتند.درحال حاضر این قارچ در مغازه ههای شهررضی کیلویی تا۳۰۰۰۰۰ریال به فروش میرسد.

منابع:vom.ir-ایلقارنیوز

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۲۹
اسفند

یئنه گلیر نازلی باهار ، نازلی یاز هامینین یازیسین بو ایل یاغلی یاز جان ساغلیغی ، جیب وارلیغی ، اولوم آزمهریبان آللاهیم ، بئله یازی یاز. “ تازا ایلینیز موبارک اولسون


 یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت
می‌باشد را به تمامی همشهریان عزیز تبریک و تهنیت عرض کرده و سالی سرشار از برکت
و معنویت را از درگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت دارم.
  • ایرج کوهی طاقچه داش
۲۲
بهمن

نوروز اولین روز سال خورشیدی ایرانی برابر با اول فروردین ماه، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران ایران باستان است.

خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز هم مردم مناطق مختلف فلات ایران، نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است که امروزه به آن برابری بهاری یا اکیونوس می گویند.

نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

در برخی از متن‌های کهن ایران از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن‌ها، کیومرث به عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده‌است.پدیدآوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده‌است که: جم( یما ) در حال گذشتن از آذربایجان، بر روی تخت جمشیدی ارگ جمشید در آنجا فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نوو جم را جمشید نامیدند.مهمترین چهره‌های اسطوره‌ای مانند جمشید، سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. نوروز روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدی‌هایی چون سرما، تاریکی، جهالت و خشونت بودند. عروج جمشید و عروج کیخسرو در این روز اتفاق افتاد که تفاسیر گوناگونی را به همراه دارد. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهان‌نما مشاهده کرد. همان جامی که در آن کیخسرو جای بیژن را مشاهده کرد و رستم را به دنبال او فرستاد. اما حکایت دگردیسی و بازآفرینی سیاوش، حکایتی ویژه است که با روایت‌هایی مانند ادونیس، پرسفون، ازیریس یا تمرز قابل‌مقایسه است.

تکم وتکم چی:

هنگامی که برفهادرسینه ساوالان آب شده وبه صورت رودهادرسرزمین پهناورآذربایجان جاری می شودصدای تکم وتکم چی هانیزدرشهروروستامی پیچدکه بازبان شیرین وآهنگین خودبه مردم نویدآمدن بهاررامی دهدوخلق رابرای پاک کردن کینه ازدلهاوگردوغبارازخانه هایشان دعوت می کنند.

تکم یک عروسک چوبی سنتی است.واژه تکم ازدوبخش(تکه)و(م)تشکیل شده است تکه درزبان ترکی به معنی بزنرقوی هیکل که همیشه دررأس گله حرکت می کند. وگله رابه چراگاه ومحل های معین هدایت می کند (م) ضمیر ملکی دوم شخص مفرد است وتکم در واقع به معنی بز نر من است به کسانی که تکم را می رقصانند تکم چی گویند که اشعار مخصوص تکم رابا آهنگی خاص می خواند. تکم عروسکی است چوبین که روی آنرابا مخمل یا پارچه های به رنگ قرمز می پوشانند وروی این پارچه رابا پولک ,زنگوله ,سکه ونیز پارچه های الوان وحتی آئینه تزیین می کنند . هریک از تزئینات تکم علت وفلسفه ای داشته است مثلا زنگوله وسکه برای ایجاد سرو صدا بیشتر بوده تا مردم رااز داخل خانه ها به کوچه ها ودم در خانه ها بکشاند. از سوی دیگر یک ضرباهنگ برای حرکت تکم بوجود می آورد اینکه به دوطرف عروسک طرفین شکم عروسک آئینه نصب می کردند به این دلیل بود که تکم خبر فرارسیدن سال نو را به مردم میداد وبا خود آئینه ای به رسم روشنائی وصفاداشت اینکه در ساخت تکم همیشه از رنگ قرمز برای پوشاندن بدنه اصلی استفاده می کردند شاید به این دلیل بود که در آذربایجان قدیم لباس وتوری سروروی عروس به رنگ قرمز بوده وخواسته اند تکم نیزمثل هرعروسی مظهرشادی وخوشی باشد.

تکم چی هاوتکم گردانان دربین دوچهارشنبه آخریعنی کول چرشنبه وگول چرشنبه می آیندواشعارشان راخوانده ومژدگانی آمدن عیدوفرارسیدن نوروزرا می گیرند.تکم خوانی وتکم گردانی آئینی است که همواره درخطه آذربایجان ومناطق آذری زبان به عنوان سنتی ماندگارومنحصربه فرددرزمینه عید باستانی نوروزموردتوجه مردم بوده وباروش مخصوص خود به اجرادرمی آید.متأسفانه باپیشرفت علم وتکنولوژی,صنعتی شدن وگسترش شهرنشینی ودرنهایت به علت فراهم نبودن بسترارائه آن عقب نشینی کرده ودرحال فراموشی است.

اشعارتکم خوانی:

مهمترین بخش آئین تکم گردانی خواندن اشعارآن است.نمایش های آئینی ساختارنمایشی محکمی ندارندوساختارنمایشی آنهابسیار ساده,صمیمی وروان بوده وبیشتر بیانگرمفاهیم انسانی عصرخودشان است.این نمایش ها به احتمال زیادادامه همان سرودهای ایران باستان هستندکه مربوط به دوره هخامنشیان وقبل ازآن است که به مرورزمان باتغییرشکل به ما رسیده است.اشعار تکم خوانی از لحاظ ساختاری جزو ترانه های عامیانه محسوب میشود. در اشعار تکم خوانی گاهی اشعار مذهبی نیز به چشم می خورد این اشعار بر اساس مستندات موجود از زمان صفویه که بنیان گذار شیعه در ایران هستند وارد این آیین شده واغلب در سالهایی که ایام نوروز با مناسبت های مذ هبی همزمان میشود از این اشعار مذهبی استفاده می شود .

تکم گردانها این گونه آواز سر می دهند:

بوتکه آختا تکه

بویونونداوارنوختاتکه

گاه قول اولارساتئلار

گاهداچئخارتاختاتکه

 

جناب جبرئیل نامه گتوردی

گتورجگین پیمبره یتوردی

مبارک قوللارین گویه گوتوردی

سیزون بوتازه بایراموزمبارک

آیوز,ایلوز,هفتوز,گونوزمبارک

 

وجه تسمیه چهارشنبه درفرهنگ آذری:

به اعتقاد مردم آذربایجان عدد چهار اصل و ریشه طبیعت جاوادنه است.

بر اساس رسمی دیرین در خطه آذربایجان در اسفندماه هر هفته جشنی برای استقبال از بهار بر پا می شد، مردم این جشنها را از اولین چهارشنبه اسفندماه معروف به یالانچی چرشنبه (چهارشنبه دروغین) شروع و مراسم چهارشنبه در دومین چهارشنبه که به ”خبرچی چرشنبه“ (چهارشنبه خبرچی) ، سومین چهارشنبه که به ”کول چرشنبه“ (چهارشنبه خاکستری) و چهارمین چهارشنبه نیز که به ”گول چرشنبه“ (چهارشنبه گل) معروف بود، ادامه می یافت.

به اعتقاد مردمان این سرزمین، عدد چهار اصل و ریشه طبیعت جاودانه است و با توجه به اعتقاد عمیق به چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش در زندگی مردم اولین چهارشنبه را منسوب به باد، دومین چهارشنبه ماه آخر سال نیز منسوب به خاک، سومین چهارشنبه منسوب به آتش و چهارمین چهارشنبه هم منسوب به آب بود.

بر اساس پژوهش های انجام یافته زمان دقیق اجرای این رسم معلوم نگردیده ولی با توجه به نزدیکی اجرای آن به ایام نوروز(اسفند) می توان گفت که اجرای آن بی مناسبت با فرا رسیدن ایام خجسته نوروز نبوده است چه بسا که این رسم در حوزه های فرهنگی آذربایجان شرقی و استان اردبیل نیز به لحاظ فرا رسیدن نوروز برگزار می شده است اشعاری که تکم چی های حوزه یاد شده در این ارتباط می خواندند نیز می توان موید همین مطلب باشد.

چهارشنبه سوری دربخش ارشق(روستای طاقچه داش)

صبح چهارشنبه سوری بانوان روستا گردهم می آمدندبه چشمه روستا می رفتندوهمراه خودجاروکهنه وپیازمی بردند.منظورازبردن جارواین بودکه مشکلات،بلایا دردورنج سال گذشته راجاروکرده وبه چشمه روستا ریخته تاآب جاری آن راببردپیازهاراجویده وآن را داخل چشمه انداخته تا تلخی روزهای گذشته داخل آب چشمه ریخته شودتاآب ببردوروزهای خوب وشیرین پیش روداشته باشند بعدازروی چشمه به این طرف وآن طرف می پریدندوشعری می خواندند.

آقیریقیم،بوقوریقیم،باش آقریم،دیش آقریم توکیل قال سودا.

سپس دست وصورت خودرا باآب چشمه شسته و2کوزه آب پرکرده برای نهره که باآن کره تهیه می کردند می بردندتا کره آن برکت پیدا کندزیاد شود.بعد برای اعضای خانواده اسفند دود می کردند تاازچشم بددرامان بمانند.

درشب آخرین چهارشنبه سال مردم روستا به ویژه نوجوانان وجوانان با پوشال وهیزم درجلوی منازل خودشان آتش روشن می کردندوازروی آن می پریدندوباهلهله وشادی ازنوروزاستقبال می کردند.سپس خانواده پدری هدایای خریداری شده رابه همراه غذاهای مخصوص درسینی بزرگی قرارداده وروی آن راباپارچه های رنگی تزیین وبه خانه فرزندان دختر می فرستادند.

طبق این سنت دیرینه پسران جوان دراین شب کمربندهای پارچه ای یا دستمال خودراازروشنایی بام ها ویاپنجره همسایه ویا اقوام خودآویزان کرده وصاحب خانه بدون آنکه درصددشناسایی آنها باشد هدایایی به پارچه می بستنداین آیین بیشترتوسط جوانانی انجام می شدکه به دختری علاقه مند بوده وبه آرزوی وصلت بااوبرای قورشاخ آتماق یعنی دستمال انداختن به خانه دختررفته وبه این نیت درباره آنچه که به دستمال یا کمربند آنها بسته می شد تعبیراتی می کردندالبته درحال حاضربرخی سالخوردگان منطقه هنوزهم معتقدندکه چون شنیدن سخنان بدیاخوب درشب چهارشنبه سوری درزندگی فردشنونده تاثیرداردودراین شب نبایدسخنان ناامیدکننده درمیان افرادوخانواده ها ردوبدل شود.

بایرامیدی گئجه قوشی اوخوردی

                آداخلی قیزبیگ جؤرابی تؤخوردی

هرکس شالین بیرباجادان سؤخوردی

               آی نه گؤزل قایدادی شال سالاماق!

بیگ شالینابایراملیغین باغلاماق!

               شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم

بیرشال آلیب تئزبلیمه باغلادیم

                غلام گیله قاشدیم،شالی سالادیم

فاطمه خالامنه جوراب باغلادی

                 خان ننه می یاداسالیب،آغلادی

 

 

پنج شنبه آخرسال:

مردم روستا پنجشبه آخرسال به قبرستان می رفتندوباخود خوراک می بردندوبه دیگران خیرات می کردندوبرسرمزارمردگان خودواهل قبور فاتحه می خواندند این آیین به ویژه برای خانواده هایی که درطول سال عضوی ازخانواده خودراازدست داده اندحتمی وواجب بوده است.خانواده ها یک روزمانده به سال تحویل حلواوخرما برسرمزاراهل قبورخود می گذاشتندوشمع یاچراغ روشن می کردند.

ازدیگرکارهای مردم روستا قبل ازسال نو نظافت وخانه تکانی,شستشوی فرش وگلیم و...کاشت سبزه,رنگی کردن تخم مرغ:پوست پیازرادورتخم مرغ می پیچیدنددرآب می جوشاندندتارنگ قهوه ای یاسبززیبایی به خود بگیرد.تهیه گندم بوداده یاقورقا برای اینکارگندم را داخل ماهی تابه می ریختندتا سرخ وبوداده شود,آوردن گل نوروزگولی برای سرسفره عید,پهن کردن سفره عیدوگذاشتن قرآن وآینه وسبزه,تخم مرغ رنگی,گندم بوداده(قورقا)وشیرینی که خودشان تهیه کرده اندو...سپس مردم لباسهای نو خودرا می پوشیدندسرسفره عیدمی نشستندبزرگترها قرآن می خواندندودعامی کردندتا سال تهویل شود.سال که تحویل می شد بچه ها نزد بزرگترها می رفتندتا عیدی خودراازبزرگترهادریافت کنند.ازدیگررسومات عید عیدی دادن پدروبرادران به دختر شوهرکرده می باشد.

                        

بعدازتحویل سال اول رسم این بودکه به خانه کسانی بروندکه نوروزاول درگذشت عضوی ازآن خانواده است.مردم روستا روزاول عیدبه دیدارپدرومادروبزرگترهاوبقیه افراد فامیل می رفتندونوروزرابه همدیگرتبریک می گفتند.روزهای دوم,سوم عیدمردم به دیدوبازدیداهالی روستا می پردازندوبه خانه تک تک اهالی روستا م روند.روزهای بعدمجالی برای دیدن اقوام دوردست است وهرکس به دیدن آشنایان خوددرشهرها وروستاهای دیگرمی روند.

سیزده به در(طبیعت گونی)

مردم روستا روزدوازدهم عیدهمه وسایل راتهیه می کردندغذا اماده می کردندوهرچه ازخوراکیهای عید باقی مانده برای صبح سیزده به درآماده می نمودند.بعد به صورت دسته جمعی عازم کوه وباغ های اطراف روستا می شدند.بعد آش دوغ وچایی هیزمی تهیه ونوش جان می کردند.بعدازآن مردها وپسران جوان مشغول بازیهای محلی مثل قیش گوتی ,چلینگ آقاج ...بچه ها ودختران هم مشغول تاب بازی می شدند.سیزده به درازطلوع آفتاب وتا پاسی ازشب ادامه داشت.

 عصراین روزویژه سبزه گره زدن دخترهاست که درواقع برای گشایش بخت خوداین کارراانجام می دادند.

منابع:ویکی پدیا,سایت ساوالان خبر,خیاونیوز,خبرگزاری مهر آیین ورسوم بخش ارشق(روستای طاقچه داش)

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۰۸
بهمن

مراسم باران خواهی به منظوربارش باران یابه اصطلاح محلی(دوودی-دوودی)

بانوان روستا گردهم میآمدندویکی ازبانوان راسوارچهارپا میکردندوصورتش را باشال یاروسری میپوشاندندکه (گوجاننه)نام داشت.بانوان روستا به همراه گوجاننه برای جمع آوری نذورات  جلوی درهمسایه ها میرفتندودراین هنگام اشعاری نیزمیخواندندکه عبارتنداز:

دوودی,دوودی دوش دوودی

                             بیزیم باغا دوش دوودی

                دوودیه سلام وردیم من     

آلاه بی یاقیش گوندرگوتیسون داغ داشی

همسایه هاونذورات خودراکه (گندم-آرد-تخم مرغ-شکر-شیر...)بودمیدادندو یک کاسه آب هم به سرگوجا ننه میریختند به نیت اینکه باران بباردوخیرو برکت زیادشود.بانوان روستا بعد ازاینکه نذورات راازهمسایه ها جمع آوری نمودند

با آن نان فطیر,شیرینی,حلوا...تهیه میکردندبه مسجد روستایامقبره سلطان حیدرمیبردندوخیرات مینمودند به این امید که مراسم باران خواهی به منظور بارش باران موردقبول خداوند قراربگیردوخشک سالی بابارش باران پایان یابد.ونیزسنگ یا کلوخی ازمقبره سلطان حیدر برداشته وبه دهانه چشمه روستا میگذاشتندتابه نیت این تربت پاک آب چشمه زیاد شودوخشک سالی به لطف خداوند پایان یابد.   

منبع(به نقل ازاهالی روستا)

     

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۰۱
بهمن

شاید کمتر شنیده باشیدولی معادل آذری (رنگها,ماهها,خصوصا روزهای هفته)درزبان ما وجود دارد که متأسفانه کمترشاهد استفاده ازآنها درگفتارروزمره خودهستیم که عبارتنداز...

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۳۰
دی

درخصوص وجه تسمیه طاقچه داش اطلاعات زیادی موجود نمی باشدولی به نقل ازنیاکانمان می توان چنین گفت که نام طاقچه داش برگرفته ازتپه طاقچالارکه درضلع شمالی روستا قراردارد میباشد.

معنی طاقچه داش یعنی سرزمینی که کوه هاوسنگهایش به شکل طاقچه میباشد.

  • ایرج کوهی طاقچه داش
۱۹
دی

موسیقی سنتی:

موسیقی محلی بخش ارشق در قالب موسیقی اصیل آذربایجان به عنوان یکی از انواع موسیقی غنی شرقی ، برگرفته از حقایق تاریخی و فرهنگی این خطه است . موسیقی بخش ارشق در دو گروه موسیقی ردیفی یا مقام وموسیقی عاشیقی تقسیم می شود. از ابزار موسیقی این بخش می توان به قاوال که همان دایره آذربایجانی است . بالابان (سازی بادی که چون برای نواختن بن دو لب قرار می گیرند ( به فارسی بالبان و به آذری بالابان ) تار (از سازهای ذهی است که با زخمه نواخته می شود ) دهل ( همان ناقارای آذری‌) و … اشاره کرد.

 

    سنت عاشقی در فرهنگ ترکی آناتولی،آذربایجان و ایران در عقاید شمنی ترکان باستانی ریشه دارد. عاشق‌های قدیم با لغاتی مانند بخشی، دده (روحانی) و اوزان نامیده شده‌اند. انتقال شفاهی فرهنگ، ترویج ارزش‌ها و سننن فرهنگی از جمله وظایف این صنف بود. ٔبر اساس حماسه نامه دده قورقود ریشه عاشقها حد اقل به قرن هفتم میلادی می‌رسد. کتاب دده قورقودشامل ۱۲ داستان راجع به دوران مهاجرت اوغوزها، قبیله‌ای صحرا گرد از ترکان، از آسیای میانه به ترکیه و آذربایجان است. موسیقی عاشیقی به تدریج در طی این مهاجرت بزرگ و چالش‌های منتجه با ساکنین اصلی مناطق تکامل یافت. یکی از مولفه‌های این تکامل پذیرش ارادی اسلام توسط ترک‌ها بود. دراویش ترک، در تلاش برای گسترش دین بین همزبانان کوچ نشین خود، زبان توده‌ها و موسیقی توده‌ای را مؤثر یافتند. بدین‌ترتیب، موسیقی عاشیقی پا به پای ادبیات عرفانی رشد کرده و صیقل یافت. آغاز این همزیستی به زمان خواجه احمد یساوی می‌رسد.

    برجسته ترین حادثه در تاریخ موسیقی عاشقیٔ بر تخت نشستن شاه اسماعیل صفوی(۱۴۸۷-۱۵۲۴) بود. شاه اسماعیل پادشاهی شاعر بود که با تخلص ختایی یک دیوان مثنوی در وصف حضرت علی سروده بود. این پادشاه خود را یک عاشیق به حساب می‌آورد، و چنان به این هنر وابسته بود که در شعری همراه داشتن ساز را جز ارکان اربعه انسانیت شمرده است:

    Bu gün ələ almaz oldum mən sazım    امروز سازم را به دست می‌گیرم،

    Ərşə dirək-dirək çıxar avazım    تا آوازم در افلاک طنین اندازد.

    Dörd şey vardır hər qarındaşa lazım    فریاد سر می‌دهم که آدمیت بر چهار رکن است:

    Bir elm, bir kəlam, bir nəfəs, bir saz    علم، کلام، نفس، و ساز.

    بنا بر نظر فوأد کپرولو در زمان شاه اسماعیل لغت عاشیق جایگزین اوزان شد. در واقع می‌توان گفت که در آذربایجان فرهنگ عاشیقی، در فرم کنونی، یادگار شاه اسماعیل صفوی است.

    خواستگاری رسمی وعقدخوانی:

     پس از آنکه دختری مورد پسند قرار می گرفت اقدام به خواستگاری رسمی می شد . علامت قبول ازدواج از طرف خانواده دختر چای شیرین بود و در این روز از اقربای دختر هم عده ای بدین مجلس که به “شیرنی ایچدی” معروف بود ، دعوت می شدند . در این مجلس میزان مهریه و شرایط طرفین و تاریخ عقد مشخص می شد نامزدی رسمی وقتی صورت می گرفت که مراسم مخصوصی به نام “شال اوزوک” انجام یابد اوزوک لفظ ترکی و به معنی انگشتری است و شال به همان معنائی است که در زبان فارسی نیز مصطلح است.


    عقدخوانی:

    بین نامزدی و عقد خوانی مدت زیادی طول نمی کشید و از کسان طرفین برای مجلس عقد دعوت می شد و این دعوت غالباً از مردان مسن و میانسال به عمل می آمد . عقد خوانی در خانه دختر به عمل می آمد ولی مخارج آنرا خانواده پسر بر عهده داشت . وقتی که صیغه عقد جاری می شد مجلس در سکوت عمیق و روحانی خاصی فرو می رفت و همه به جملات خوانندگان صیغه توجه می کردند . عروس  در اتاق دیگری در وسط پارچه ای که در بالای سر او گرفته بودند می نشست  دو تکه قند را به هم می سائیدند چون صیغه به پایان می رسید همه مبارکباد می گفتند . آنگاه با چای و شیرینی از حضار پذیرائی می کردند .


    پارچه کسدی:

    قبل از بردن عروس به خانه بخت جشن دیگری گرفته می شد که مختص زنها بود . مراد از این جشن آن بود که کسان طرفین دور هم بنشینند و لباسهای عروس را بریده و بدوزند . ولی در طول زمان این کار صورت تشریفاتی به خود گرفته مبدل به یک جشن رسمی برای نشان دادن لباسها و زینت آلات عروس به دیگران شده بود . در آن مجلس ، که در خانه عروس برگزار می شد . سازنده ها یعنی خوانندگان و نوازندگان زن دعوت می شدند و با پذیرائی های گرم جشن می گرفتند و در ضمن آن لباسها و زینت آلاتی را که خانواده داماد برای عروس آورده بودند به مهمانان نشان می دادند . فردای آن روز کسانی از نزدیکان داماد به اتفاق خیاط به خانه عروس می آمدند و قسمتی از پارچه ها را بریده برای روز عروسی لباس می دوختند .


    حنا یاخدی:

    حنایاخدی ، شبی بود که فردای آن عروس را به خانه داماد می بردند . این جشن هم در خانه عروس و هم درخانه داماد گرفته می شد . حنا یاخدی خانه عروس مخصوص دختران و زنان جوان بود , چون به دستهای عروس حنا می بستند از این رو آنرا حنا گجه یعنی شب حنا بندان می گفتند . 

     

    شب عروسی:

    بردن عروس به خانه داماد غالباً بعد از غروب صورت می گیرد . در زمانهای قدیم بعضی از خانواده ها عروس را با اسب بخانه داماد می بردند ولی بعد ها درشگه جانشین اسب شد و امروزه از ماشین استفاده می کنند . بعد از ظهر روزی که غروب آن عروس به خانه داماد می رفت جهزیه او را به اضافه لباسها و تحفه هائی که از روز نامزدی به بعد برای او آورده بودند ، به خانه داماد می بردند . عروس را مشاطه آرایش می داد و هنگام رفتن او به خانه داماد چادری به سرش می انداختند و زنهای مسنی از خانواده او وی را همراهی می کردند. یکنفر” ینگه” هم همراه آنها می شد تا آداب و مراسم به حجله رفتن عروس را به وی بیاموزد و در برابر کینه توزی احتمالی از او مراقبت کند . موقع رفتن عروس پدر وی ، و در صورت نبودن او برادربزرگ یا عموی او ، دم در خانه دعای خیر می داد و خوشبختی او را آرزو می کرد . در خانه داماد معمولاً شام تهیه می شد و از مردان و زنانی از بستگان طرفین دعوت به عمل می آید . رسم براین بود که داماد سه تا سیب به پشت عروس بزند و به سر او نقل و نبات بریزد و پول نثار کند . در مدخل راهروی ساختمان مجموعه یا طشت مسین می گذاشتند تا عروس از روی آن بگذرد و مثل مس در آن خانه محکم بماند .



    اوز آشدی:

    عروس از ساعت ورود روی خود را از دیگران ، یعنی مردان و زنان خانواده شوهر ، می پوشانید و روز اول برای آنکه نزد مادر شوهر یا خواهران وکسان داماد چادر از سر او بردارند هریک از آنها چیزی به وی هدیه می دادند . این هدیه بسته به تمکن مالی خانوادگی فرق داشت و در خانواده های متمکن سکه طلا بود و آنرا “اوز آشدی” می گفتد یعنی رونما .


    بنده تخت:

    چون انتظار ورود مهمان برای خانواده داماد درمدت یک هفته و ده روز اول کار مشکلی بود لذا بعدها روز سوم عروسی را با اصطلاح عوامانه بنده تخت که تحریف شده عبارت “بانو به تخت” است بدین کار اختصاص دادند و بعد از ظهر آنروز را به طور رسمی برای پذیرائی از مهمانان مشخص ساختند .


    ایاغ آشدی:

    پس از پایان این قبیل مراسم ، عروس و داماد به قصد بازدید به خانه های منسوبان و دوستان خود می رفتند. بعد از این بازدیدها تشریفات ایاغ آشدی آغاز می شد و آن عبارت از مهمانی هائی بود که خویشان و دوستان عروس و داماد ، متناسب با درجه نزدیکی که با آنها داشتند ، به افتخار آنان ترتیب می دادند و از خانواده های طرفین نیز دعوت می نمودند .

     

    غذاهای محلی:

    ازغذاهای محلی این منطقه می توان به آش شیر-آش دوغ-کوفته- سبزی قورمه-رشته پلو-آبگوشت-آش اوماج-آش یارما-خشیل-گویماق...اشاره کرد.از لبنیات این روستا می توان به شیر-سرشیر-کره- ماست -موتال پنیری-شورآب پنیری-انواع نانهای سنتی ازجمله ایشدی فطیر-أگیردگ-کوکا-حلوای دوشاب-حلوای زعفرانی وانواع مرباکه می توان به مربای گل محمدی-مربای سیب-مربای به-مربای گلابی...اشاره کرد.

     

    بازیهای سنتی,گیزیلین پاچ:

    معادل فارسی این کلمه “قایم موشک بازی” است و ترتیب بازی نیز تقریبا به همانگونه می باشد . در این بازی دسته ای از کودکان یک نفر را از بین خود وادار به بستن چشم یا روی کردن بدیوار می نمودند. آنگاه خود بی سر و صدا و به نحوی که او در نیابد از کنار وی دور شده هر یک در جائی پنهان می گشتند دقایق بعد آنکه چشمش بسته بود با صدای بلند داد می زد “گیزلین پاچ و گلدیم قاچ” و بلافاصله در پی جستجوی آنها به اینطرف و آنطرف می رفت و در یک مدت متعارف اگر موفق یافته یکی از آنها را پیدا می کرد برنده می شد و الا بچه ها از مخفی گاه خود در آمده به محل اولیه باز می گشتند .

     

    چیلینگ آغاج:

    نام فارسی آن “الک دولک” است ولی طرز بازی آن دو در روستاو تهران با هم فرق داشت . وسیله این بازی دو تکه چوب دستی یکی بطول تقریبی ۷۵ و دیگری ۲۰ سانتیمتر بود که اولی را “آغاج” بمعنی چوب و دومی را “چلینگ” می گفتند . این بازی در روستا دو مرحله داشت “توخماغی” و “یانی” در قسمت اول بازی که نوبت بازی با او بود آغاج را از یک سر در کف دست طوری می گرفت که دو سه سانتی متر آن در بالای دست و بقیه در زیر دست او رو به پائین قرار گیرد آنگاه چیلینگ را بر روی آن دست و پشت بر آمدگی چوب می گذاشتند و سپس آنرا به هوا می انداختند و با پائین چوب محکم می زد .

    تکسن جوت:

    با خوراکیهائی مثل نخود چی و کشمش صورت می گرفت و یکی از بازیکن ها از آنها را در مشت بسته خود گرفته از دیگری می پرسید “تک سن جوت” یعنی تعدادی که در دست اوست طاق می باشد یا جفت ؟ اگر جواب طرف با آنچه که در مشت او بود مطابق در می آمد برنده می شد و آن مقدار نخود چی یا کشمش را که در دست وی بود از او می گرفت . اما اگر جواب او با آن مطابق در نمی آمد بازنده می شد و به همان تعداد از آن خوردنی به وی می داد .

     

    بش دآش:

    نحوه بازی چنین بود که یکی از آنها که نوبت بازی با او بود پنج سنگ مزبور را در کف دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا می انداخت و بلافاصله پشت همان دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا می انداختند و بلافاصله پشت همان دست را برای گرفتن آنها در مسیر سقوط آنها قرار می داد . اگر سنگها ولو یکی از آنها در پشت دست قرار می گرفت همانها را بهمان شکل باز در هوا می انداخت و این بار با کف دست آنها را می گرفت در حرکت سوم و چهارم و پنجم هم سنگها را در زمین می ریختند و یکی از آنها را برداشته به هوا می انداختند و تا گرفتن آن سنگهای روی زمین را ابتدا دو تا دو تا بعد سه تا و یکی و بالاخره هر چهار تا را یکجا از زمین برداشته با همین دست که سنگها در آن بود سنگی را که از هوا پائین می آمد می گرفتند اگر موفق باین کارها نمی شدند خودشان می مردند و بازی را تحویل طرف می دادند . در مرحله ششم نوبت تعویض سنگها بود بدین معنی که سنگها را همچنان در زیر زمین می ریختند و یکی را برداشته به همان شکل به هوا می انداختند و تا گرفتن آن یکی از سنگها را برمی داشتند . در نوبت دوم که سنگها را به هوا می انداختند آنرا که از زمین برداشته بودند با یکی از سنگها که در زمین بود عوض می نمودند و بدین طریق پس از آنکه یک یک آنها را تعویض می کرد مرحله هفتم بازی آغاز می گردید . در این مرحله هم سنگها را به زمین ریخته یکی را برمی داشتند . آنگاه دو انگشت بزرگ و ابهام را بصورت دروازه ای در مقابل آنها می گذاشتند و در فاصله ایکه سنگ برداشته شده را که به هوا انداخته بودند ، بگیرند . سنگهای روی زمین را یک یک با دست دیگر زده از آن دروازه می گذرانیدند . در مرحله هشتم سنگها را در کف دست گذاشته یکی را به هوا انداختند و تا گرفتن آن سنگهای دیگر را یکجا روی زمین می گذاشتند و با ر دیگر آن سنگ را که گرفته بودند به هوا انداخته تا پایین آمدن آن چهار سنگ دیگر را یکجا از زمین برداشته و سنگ به هوا انداخته شده را نیز می گرفتند . اگر این مراحل بپایان می رسید آن یکی برنده می شد و هر گاه در وسط بازی با اصطلاح خودشان می مرد بار دیگر که نوبت به او می رسید از همانجا که مانده بود بازی را تعقیب می نمود .

    • ایرج کوهی طاقچه داش
    ۱۷
    دی

    طرزتهیه پارچه شارکه باآن لباس مردانه میدوختند:

    ابتداپشم گوسفندرامیشستندبعدازاینکه خشک شدآن را شانه میکردندتانرم شودسپس پشم راباجهره یاچرخ پشم ریسی میریسیدندونخ حاصله راباقلنج یادستگاه پارچه بافی دست سازبه پارچه شارتبدیل میکردند.

    (پارچه شاربه رنگ طبیعی خود پشم بوده است)سپس پارچه رابه خیاط خداشیرین درروستای الکران میدادندتاباآن کت,شلواروجلیغه بدوزد.(پوشش مردان کت ,شلوار,جلیغه باپارچه شاروکفش چارق بوده است.)

    پوشش زنان تومان کوینگ ,جلیغه وکفش ساقری وروسری کلیقی بوده است.زنان روستا روسری رابه سبک محلی(آلین نیق وبرونیگ)سرمی کردند.

    بانوان روستاوقتی به خانه بخت میرفتندتامدت زیادیبه خاطرحجب وحیای زیادی که داشتندصورت خودرابایاشماق ازپدر شوهر و مادر شوهرمیپوشاندند.

     

     

    • ایرج کوهی طاقچه داش